ارتش سایبری جنگ نرم

علمی، فرهنگی، سیاسی

ارتش سایبری جنگ نرم

علمی، فرهنگی، سیاسی

  • ۰
  • ۰

عاشقانه2


هو الحی

یکسال به انتظار اجرنا من النار یا مجیر نشستم. یک سال به انتظار الغوث الغوث خلصنا من النار نشستم. یکسال در انتظار بودم که به مهمانی عشق بروم. در یک چشم بهم زدن وقت رفتنم شد.

صدایی می آید؟ که وقت رفتن است. آماده باش.مهمانی فرا رسیده باید بروی.....بفکررفتنم اما چگونه؟ من که پر از سیاهی و دلتنگیم ...من که پر از آفت به جا مانده زمانم....

به آن ضیافت که می روم، خجالت زده در گوشه ای می نشینم. تکیه گاهم دیواراست. چشم هایم پر از حرف های ناگفته ....به چه می مانم نمی دانم.....

نگاه می کنم واشک می ریزم. با خود چه کرده ام؟ چقدر بدبختم که این گونه با این روسیاهی فقط باید نظاره گر باشم.

 لحظاتی در فکر بودم که ناگاه صدایی آمد؛ محبوب من! چرا غمگینی و هراسان و لرزانی؟ چرا درپشت اشک هایت پنهانی؟ بیا که من این دعوت را فقط برای تو فرستادم چون دلتنگت بوده ام.. عزیز من! بیا که وقت تنگ است. نمی خواهم تورا این گونه غمگین ببینم. من همه چیز را فقط برای تو و به خاطر تو آفریدم تا آسوده به لقاء من برسی.

دو سه صباحی آنجا ماندم ولی باز هم خواب چشمانم را گرفت. ندایی آمد که تمام شد. آری مهمانی تمام شد ومن هنوز در خواب های کهنه ام. وای بر من که چه بد مهمانی بودم و چه بد رفیق، وای بر من......

وقت رفتنم بود، که صدایی شنیدم محبوب من! یادت نرود گل دسته ی عشق را که بر بالین انتظارت گذاشتم. یادت نرود عشق را، مرا و هر چه که بین من و تو گذشت. آری یادت نرود آن عهدی را که در دامان عشق بر روی لحظه ی زمان حک کردیم. برو ولی یادت بماند که من همیشه به یادت هستم.

 

 

 

  • ۹۴/۰۵/۲۱
  • خ.م سالمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی